تا تولد
سلام پسر گلم مدتی میشه نیومدم برات بنویسم اینقدر مشغول تو میشم که یادم میره پسر گلم هر چند یک ماه تا جشن تولدت وقت دارم ولی دوست خوبمون مهربان جان کارهای تم تولدتو آماده کرده خیلی ناز شدن ایشالله موقع جشن تولدت همه عکسهاشو میزارم از گل پسرم بگم که ماشاالله خیلی شیطون شدی چهار دست و پا نمیری ولی یه جور مختص خودت حرکت میکنی هزار ماشالله با چه سرعتی -سعی میکنی بلند شی هر چیز محکمی رو که دم دستت باشه میگیری که بتونی بلند شی ولی کاملا نمیتونی یه کوچولو کمک میخوای عاشق سیم و تلفن و جا نونی و قاشق و چنگالی فدای تو بشم که اینقدر شیرینی همش دوست داری بری توی آشپزخونه در کابینت ها رو باز کنی منم دنبال تو قبرونت برم که مثل همیشه خوشرویی جدیدا دو...
نویسنده :
ثریا
15:07
روزتان مبارک
اولین کلمه پسرم
قربون پسر نازم بشم من - مامان جان چند روز پیش هوا سرد بود ما هم شوفاژ رو روشن کرده بودیم و شما هم میخواستی بری و دست بزنی ما هم میگفتیم سعید جیزه جیزه که مثلا بترسی و دست نزنی روز اول خوب بود تا میخواستی دست بزنی ما رو نگاه میکردی و میگفتیم جیزه دست نمیزدی تا اینکه نوبت به تلویزیون شد و رفتی سراغش البته هنوز خودت به تنهایی نمیتونی راه بری اشاره میکنی ما هم دستت رو میگیریم و اون جایی که مد نظرته ما رو با خودت میبری خواستی تلویزیون رو خاموش کنی من گفتم سعید جیزه دست نزن - دیگه شروع کردی و اولین کلمه ای که گفتی جیژ بود همون جیز ما فدات بشم اینقدر با مزه میگی بیشتر بچه ها با ماما و بابا شروع میکنن گل پسر ما با جیژ دیگه اینکه دیروز خونه هوس ...
نویسنده :
ثریا
23:33
تفریح دو روزه
پسر گلم پنج شنبه گذشته با بابا رضا و مامان بزرگ و عمو مهرداد رفتیم ده بابایی اونجا خاله سپیده و بهار سا با دایی اسماعیل و زن دایی و بابای بهار سا هم بودند صبح جمعه همگی با هم رفتیم کنار رودخونه نهار خوردیم و آشی که خاله اونجا درست کرد و خوردیم و شما هم حسابی شیطونی کردی به همه هم خوش گذشت چند تا از عکسهایی که ازت گرفتم و میزارم ...
نویسنده :
ثریا
22:19
سعید به روایت تصویر
هر وقت که با کامپیوتر کار دارم سعیدو میزارم تو تختش تا با اسباب بازیهاش سرگرم شه و منم به کارم برسم کامپیوترم گذاشتیم تو اتاق سعید حالا من که مشغولم سعیدم یکی از وسیله هاشو از تخت میندازه پایین بعد خودش نگاه میکنه که کجا افتاده و منو نگاه میکنه و از خودش صدا درمیارهه که اسباب بازیشو بدم منم این کارو میکنم و هر دفعه 20 باری ادامه پیدا میکنه که من خسته میشم و از تخت بلندش میکنم بریم سراغ بازی دیگه یا روی پاهام میزارم که با هم کامپیوتر کار کنیم که اینقدر میزنه رو کیبورد و موس رو میکشه که از خیر این کارم میگذرم ...
نویسنده :
ثریا
11:34
10ماهگی گل پسرم مبارک
عزیز دلم این روزها خیلی تند میگذره تا چشم رو هم گذاشتیم ده ماه گذشت - که همه روزهاش پر بود از شادی دو ماه دیگه هم عشق ما یکساله میشه مامانی یه کیک برات درست کردم هر چند قشنگ نشد ولی خوشمزه شد ...
نویسنده :
ثریا
22:19